عشق يعني اقتدار و انتحار

عشق يعني يک حماسه,افتخار

يعني از بام جهان تا عمق فرش

عشقي از طوفان,هوادار و عطش

نامي از والاترين نام ها

پر ز غوغاي همان بي نام ها

آن پلنگاني که با فريادشان

خار ميشد هر رقيب از دادشان

سر برآوردن کلاني ها ا ز او

زنده ميشد جان فشاني ها از او

سر طلايي ها درونش جاي داشت

دايي و بهزادي و عمري تلاش

استقامت معرفت جنگندگي

خوردبين و پرسپوليس و زندگي

آن عقاب آسيا پرواز کرد

بر سر دشمن همي آواز کرد

ناگهان دشمن به ناگه در کشيد

در درون بيرقش سوراخ ديد!!

يک نه دو نه چهار نه شش پارگي

تاجي و 6تايي و بيچارگي

نادر و ناصر,علي پروين و ما

تاجي و يک عمر غم همراه آه

استقامت همچنان در راه بود

مجتبي و ترد و عمري در سکوت

باقري فرمانده ميدان جنگ

قرص و محکم سفت و سنگين چون پلنگ

چون سياوش ها بودند هر زمان

مش صفر,دهداري و شيرزادگان

سحر و جادو در درونش جاي بود

با وقارش عمر جاويدان سرود

يک کريمي يک جهان يک پرسپوليس

اي فداي ناز شصتش,هست و نيست